به یاد سردار دلاور ایران زمین، رستم فرخزاد

رستم فرخزاد

به یاد سردار دلاور ایران زمین، رستم فرخزاد

رستم فرخزاد سپهسالار سپاه ایران، در چنین روزهایی در ماه می سال ۶۳۷ میلادی در جنگ قادسیه کشته شد. از وی در تاریخ اطلاعات کمی در دسترس است. وی قبل از جنگ در نامه‌ای به برادرش، از پیامدهای این نبرد هشدار می دهد. فردوسی در شاهنامه این نامه را به نظم کشیده است.

وی در ابتدای نامه وضعیت پیش آمده به علت یورش تازیان را شرح می دهد:

یکی نامه سوی برادر بدرد        

نبشت و سخن ها همه یاد کرد

نخست آفرین کرد بر کردگار       

کزو دید نیک و بد روزگار

دگر گفت کز گردش آسمان      

پژوهنده مردم شود بدگمان

ز چارم همی بنگرد آفتاب          

کزین جنگ ما را بد آید شتاب

چنین است و کاری بزرگست پیش     

همی سیر گردد دل از جان خویش

بر ایرانیان زار گریان شدم            

ز ساسانیان نیز بریان شدم

که من با سپاهی بسختی درم         

 برنج و غم و شوربختی درم

وی از پیشنهاد تسلیم شدن سخن می راند و عزم خود و یارانش را برای مبارزه جذب کرده است.

از ایشان فرستاده آمد بمن          

سخن رفت هر گونه بر انجمن

که از قادسی تا لب رودبار           

زمین را ببخشیم با شهریار

وز آنسو یکی برکشایند راه

بشهری کجا هست بازارگاه

بدان تا خریم و فروشیم چیز       

از آنپس فزونی بجوییم نیز

پذیریم ما ساو و باژگران

نجوییم دیهیم کند آوران

برین نیز جنگی بود هر زمان    

که کشته شود صد هژبر دمان

بزرگان که با من بجنگ اندراند     

بگفتار ایشان همی ننگرند

بکوشیم و مردی بکار آوریم            

بریشان جهان تنگ و تار آوریم

بزرگان که در قادسی بامنند     

درشتند و بر تازیان دشمنند

وی به برادر خود برای ادامه مبارزه در راه حفظ وحدت ایران زمین توصیه هایی می کند.

همیشه بیزدان پرستی گرای   

 بپرداز دل زین سپنجی سرای

تو با هرکه از دوده ما بود      

اگر پیر اگر مرد برنا بود

همه پیش یزدان نیایش کنید   

شب تیره او را ستایش کنید

بکوشید و بخشنده باشید نیز      

ز خوردن به فردا ممانید چیز

اگر مرز و راهست اگر نیک و ب

بگرز و بشمشیر باید ستد

نداند کسی راز گردان سپهر     

که جز گونه‌ گشتست بر ما بمهر

چو نامه بخوانی خرد را مران         

بپرداز و بر ساز با مهتران

همه گرد کن خواسته هرچه هست     

 پرستنده و جامهای نشست

همی تاز تا آذر  آبادگان           

بجای بزرگان و آزادگان

همیدون گله هرچه داری ز اسپ   

ببر سوی گنجور آذر گشب

ز زابلستان هم ز ایران سپاه     

هرآنکس که آیند زنهار خواه

بدار و بپوش و بیارای مهر           

نگه کن بدین گرد گردان سپهر

دو دیده ز شاه جهان بر مدار 

فدا کن تن خویش در کارزار

کزو شادمانیم و زو با نهیب           

زمانی فراز و زمانی نشیب

او در این نامه کشته شدن خود را پیش بینی می کند:

سخن هر چه گفتم بمادر بگوی    

نبیند همانا مرا نیز روی

درودش ده از ما و بسیار پند     

بده تا نباشد بگیتی نژند

ور از من بد آگاهی آرد کسی   

مباش اندر این کار غمگین بسی

بکوشش مکن هیچ سستی بکار  

بگیتی جز او نیست پروردگار

که این قادسی گور گاه منست   

کفن جوشن و خون کلاه منست

چنینست راز سپهر بلند      

تو دلرا بدرد برادر مبند

که آمد بتنگ اندرون روزگار           

نبیند مرا زین سپس شهریار

سپس از عواقب سیاسی و اجتماعی این شکست هشدار می دهد:

چو با تخت منبر برابر شود      

همه نام بوبکر و عمر شود

تبه گردد این رنجهای دراز        

نشیب درازست پیش فراز

برنجد  یکی دیگری بر خورد       

بداد و ببخش کسی ننگرد

ز پیمان بگردند و از راستی     

گرامی شود کژی و کاستی

پیاده شود مردم جنگجوی     

سواری که لاف آرد و گفتگوی

کشاورز جنگی شود بی هنر      

نژاد و گهر کمتر آید ببر

رباید همی این از آن ازین    

ز نفرین ندانند بازآفرین

بد اندیش گردد پسر بر پدر     

پدر همچنین بر پسر چاره گر

شود بنده بی هنر شهریار      

نژاد و بزرگی نیاید بکار

بگیتی کسیرا نماند وفا        

روان و زبانها شود پر جفا

همه گنجها زیر دامن نهند         

بمیرند و کوشش بدشمن دهند

بود دانشومند و زاهد بنام    

بکوشد ازین تا که آید بدام

نه جشن و نه رامش نه کوشش نه کام    

همه چاره و تنبل و ساز دام

پدر با پسر کین سیم آورد   

خورش کشک و پوشش گلیم آورد

زیان کسان از پی سود خویش   

بجویند و دین اندر آرند پیش

نباشد بهار از زمستان پدید       

نیارند هنگام رامش نبید

چو بسیار ازین داستان بگذرد    

کسی سوی آزادگان ننگرد

بریزند خون از پی خواسته        

شود روزگار مهان کاسته

چنین بی وفا گشت گردان سپهر   

دژم گشت و از ما ببرید مهر

مرا کاشکی این خرد نیستی         

گر اندیشه نیک و بد نیستی

گمانند کین بیش بیرون شود 

ز دشمن زمین رود جیحون شود

ز راز سپهری کس آگاه نیست   

ندانند کین رنج کوتاه نیست

ترا ای برادر تن آباد باد     

دل شاه ایران بتو شاد باد

که زود آید این روز آهرمنی   

چو گردون گردان کند دشمنی

رهایی نیابم سرانجام از ین    

خوشا باد نوشین ایران زمین

رستم فرخزاد در این نامه بر حفظ ارزش ها و همبستگی ایران زمین تاکید کرده و همه ایرانیان را به مبارزه در راه تداوم  فرهنگ ایران زمین دعوت می کند.

دکتر رضا سعیدی فیروزآبادی ـ متخصص جراحی پیوند

اشتراک گذاری پست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *